السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)
السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)
ماه محرم بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض می نمائیم
روز خـانواده و تکریم بازنشستگان مبـــــارک
عید کمال دین . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت
امیر المومنین علیه السلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
.
.
عید قربان، عید خودسازی و تهذیب نفس است. این عید گرامی و ایام پس از آن، فرصت بسیار مناسبی برای سرمشق گرفتن از حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل و حضرت هاجر «سلاماللهعلیهم» و پیمودن مسیر تقرّب و بندگی خداوند متعال است.
آن بزرگواران برای رضای خدای سبحان و برای تثبیت دین خدا، جلو? ویژهای از گذشت، ایثار و فداکاری را آشکار ساختند. بنابراین در این ایام باید فرصت مغتنم شمرده شود و به مناسبت سالروز آن واقع? عظیم، همه در جهت قربانی کردن نفس خود تلاش کنند. فلسف? قربانی حجّاج در منی نیز همین است که حجگزار بگوید: «خدایا حاضرم هرچه دارم در راه تو و در راه دین تو فدا کنم».
« خنجر شوق بر حنجر نفس »
عید قربان جلوه گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است . فصل قرب یافتن مسلمآنان به خداوند، در سایه عبودیت است .
اگر ابراهیم خلیل ، در اجراى فرمان پروردگارش ، خنجر بر حنجر اسماعیل مى نهد، اگر اسماعیل ذبیح ، پدر را در اجراى امر خدایى ، تشویق و ترغیب مى کند، اگر شیخ الانبیاء در نهادن کارد بر حلقوم فرزندش ، لحظه اى تردید و توقف نمى کند؛ همه و همه ، نشانه مسلمانى آن پدر و پسر و شاهد صداقت در عقیده و عشق ، و وفادارى در قلمرو بندگى است .
عید قربان ، مجراى فدا کردن عزیزترین یعنى خدا است .
عید قربان ، مجراى فیض الهى و بهانه عنایت رحمانى به بندگان مومن و مسلم و مطیع است
عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟ استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود. سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را!?
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داستانک جالب و خواندنی ارزیابی عملکرد
خسته نباشید
راز خوشبختی
پیام تسلیت
بودجه بندی مسابقه علمی
داستان زیبای گل آفتابگردان
داستان کوتاه نهایت بخشندگی
داستان کوتاه راز خوشبختی مرد فقیر
اربعین حسینی تسلیت باد
قصه چهار شمع
نکات مهم شخصیت در قالب پاور پوینت
پرواز در اوج
هفت پند مولانا
سخنــــــــان بزرگــــــــان
[همه عناوین(135)][عناوین آرشیوشده]