دوشنبه 90 خرداد 2 , ساعت 12:22 صبح
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
معمار شوم
آنگاه
تمامی جهان را همچون بامی
بر فراز دستان تو
ستون خواهم کرد
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
معمار شوم
آنگاه
تمامی جهان را همچون بامی
بر فراز دستان تو
ستون خواهم کرد
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
پزشک شوم
آنگاه
با عطر تو
نوشدارویی خواهم ساخت
بر تمام دردهای جهان
و آنگاه به سلامتی شان
با لب های تو
بر گونه های شادی تمام کودکان جهان
بوسه خواهم زد
?
یکروز با چتر گیسوان تو
از آسمان آرزوهایت
پروازی کنم بر آستان زمین
[زمینی که پای تو آنرا نگه داشته است ]
و آنگاه
خواهم دوید تا مرزهای درونت
و در پنهانترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو
پنهان خواهم شد
اکنون را که نام نهادی فصل کاشت
فردا که من بزرگ شدم
در زمان برداشت
مادرم، به تو قول می دهم
من تو را دوست خواهم داشت
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
نوشته شده توسط م | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
18 درمان طبیعی برای اضطراب
داستانک جالب و خواندنی ارزیابی عملکرد
خسته نباشید
راز خوشبختی
پیام تسلیت
بودجه بندی مسابقه علمی
داستان زیبای گل آفتابگردان
داستان کوتاه نهایت بخشندگی
داستان کوتاه راز خوشبختی مرد فقیر
اربعین حسینی تسلیت باد
قصه چهار شمع
نکات مهم شخصیت در قالب پاور پوینت
پرواز در اوج
هفت پند مولانا
سخنــــــــان بزرگــــــــان
[همه عناوین(135)][عناوین آرشیوشده]
داستانک جالب و خواندنی ارزیابی عملکرد
خسته نباشید
راز خوشبختی
پیام تسلیت
بودجه بندی مسابقه علمی
داستان زیبای گل آفتابگردان
داستان کوتاه نهایت بخشندگی
داستان کوتاه راز خوشبختی مرد فقیر
اربعین حسینی تسلیت باد
قصه چهار شمع
نکات مهم شخصیت در قالب پاور پوینت
پرواز در اوج
هفت پند مولانا
سخنــــــــان بزرگــــــــان
[همه عناوین(135)][عناوین آرشیوشده]