جمعه 91 فروردین 18 , ساعت 7:48 عصر
چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد
گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد
باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد
دست من ،سرزده کافی است تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد
دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم می افتد
سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد
هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد
چند روزی است که من در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و اما کفنی کم دارم
نوشته شده توسط م | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
18 درمان طبیعی برای اضطراب
داستانک جالب و خواندنی ارزیابی عملکرد
خسته نباشید
راز خوشبختی
پیام تسلیت
بودجه بندی مسابقه علمی
داستان زیبای گل آفتابگردان
داستان کوتاه نهایت بخشندگی
داستان کوتاه راز خوشبختی مرد فقیر
اربعین حسینی تسلیت باد
قصه چهار شمع
نکات مهم شخصیت در قالب پاور پوینت
پرواز در اوج
هفت پند مولانا
سخنــــــــان بزرگــــــــان
[همه عناوین(135)][عناوین آرشیوشده]
داستانک جالب و خواندنی ارزیابی عملکرد
خسته نباشید
راز خوشبختی
پیام تسلیت
بودجه بندی مسابقه علمی
داستان زیبای گل آفتابگردان
داستان کوتاه نهایت بخشندگی
داستان کوتاه راز خوشبختی مرد فقیر
اربعین حسینی تسلیت باد
قصه چهار شمع
نکات مهم شخصیت در قالب پاور پوینت
پرواز در اوج
هفت پند مولانا
سخنــــــــان بزرگــــــــان
[همه عناوین(135)][عناوین آرشیوشده]